باستان شناسان

ارائه دهنده خدمات مشاوره ای کنکور کارشناسی ارشد و دکتری باستان شناسی

باستان شناسان

ارائه دهنده خدمات مشاوره ای کنکور کارشناسی ارشد و دکتری باستان شناسی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ماده گرایی در مقابل فرهنگ گرایی» ثبت شده است


ماده گرایی در مقابل فرهنگ گرایی

یک بخش عمده در انسان شناسی میان انسان شناسانی است که توضیحات ماده گرایی اجتماعی را برگزیدند و کسانی که تعاریف فرهنگی را ترجیخ می دهند. تا حدی این اختلاف، تفاوت میان روش علمی و چشم انداز انسانی و تفسیری در انسان شناسی را منعکس کرده است (فصل 1 را ببینید). دانشمندان و مادی گرایان بر روی عوامل اقتصادی، زیستی، محیطی و فنی تمرکز کردند تا رفتار و اجتماع انسان ها را توضیح دهند. این گروه شامل مادی گرایان فرهنگی، برخی انسان شناسان مارکسیستی، زیست شناسان اجتماعی و روان شناسان تکاملی است. نظریه های جنبه های فرهنگی بسیاری، مثل داشتن یک هدف مادی است. فرهنگ شناسان از جمله ساختارگرایان و برخی انسان شناسان روانی (؟) مانند روت بندیک و مارگارت مید (در فصل 4 مورد بحث قرار گرفت) و انسان شناسان نمادین، بر روی جنبه نمادین از فرهنگ تمرکز کردند. هدفشان تفسیر کردن معنی مظاهر در یک جامعه است. به نظر فرهنگشناسان، نمادها و فرهنگ ممکن است به همه، هدف مادی ندهند، بلکه معنی آگاهانه ای برای مردم در یک جامعه ایجاد کردند.

به نظر ریچارد بارت (1984) انسان شناس، یادداشت های مختلف میان روش مادی گرا و فرهنگ گرا با طبیعت جامعه و موجودیت خود انسان ها مرتبط است. مثل بارت که تاکید کرد، که هر جامعه باید با مشکلاتی از تنظیم موقعیت عملی زندگی شود. مردم به غذا، سرپناه، لباس و تکنولوژی لازم و انرژی برای بقاء نیاز دارند.این جزء مادی فرهنگ است. آن مرتبط با بقاء است. اما همچنین جنبه غیر مادی از فرهنگ وجود دارد که شامل هنجارها، ارزش ها، باورها، ایدئولوژی ها و نمادها است. این هنجارهای فرهنگی و نمادها، اهمیت احساسی دارند. نمادها ممکن است به همه موقعیت های عملی از زندگی مربوط نشود، در عوض آنها ممکن است نشان دهند برخی ارزش های اخلاقی و زیبایی را که مربوط به شرایط مادی جامعه نیستند. بنابراین فرق میان جنبه های مادی و غیر مادی فرهنگ به روش های مختلف بر تحلیل رفتار انسانی و جامعهمنجر شده است. در فصل های بعدی یاد می گیریم که چگونه انسانشناسان این روش ها را در توصیف و تفسیر امور انسانی به کار گرفتند.

یکی از مهمترین تحولات در انسان شناسی نظریه ظهور گرایش فمینستی بود.پس از آغاز قرن بیستم شماری از  زنان پیشگام همچون روث بندیکت و..... شروع کردند به تعاریف شدیدی در زمینه انسان شناسی.

مارگارت مید با نوشتن مقاله ای در زمینه انسان شناسی در مجله کتاب سرخ بسیار مشهور گردید و در میان زنان آمریکا به طور گسترده ای انتقاد کرد و همان طور در فصل 9 خواهیم دید وی برای اولین بار بر نقش های جنسیتی تمرکز نمود و با توجه به جوامع سوال های محکمی درباره مشخصات جبرگرایی بیولوژیکی با توجه به نقش مرد و زن. با توسعه جنبش فمینیستی درآمریکا در سال 1960 و 1970 تعدادی از زنان فمینیستی به چالش کشیدند تمایل تمرکز به نقش مرد و نادیده گرفتن نقش زنان در جوامع مختلف .

هنگامی که زنان زیادی درگیر انسان شناسی شدند تحقیق کردند و یا سوال مطرح کردند درباره تاکید سنتی بر موقعیت مرد و نادیده گرفتن شدن زنان در انسان شناسی . آنان همچنین تاکید کردند که نقش های جنسیتی در تحقیقات قوم نگاری به حساب گرفته شده اند. انسان شناسی فمینیستی همچنین ارائه کردند بینش وسیعی درباره نقش زنان در جوامع در سراسر جهان.

فمینیست ها انتقادات گوناگونی به صورت هدف دار که متداول و برتر بود در این زمینه بیان کردند. به عنوان مثال  آنها مطرح میکنند سوال های اساسی در مورد فرضیات ایجاد شده راجع به تمایلات رفتاری و نقش اقتصادی اجتماعی زنان و مردان . همچنین استدلال می کردند که این دیدگاه از مردان به عنوان جنسی بی قاعده و بی قید و زن به عنوان جنسی محافظه کار و تمایل به داشتن همسر به عنوان یک استراتزی تولید مثلی بود خیلی عمومی

آنها مورد نقد قرار دادند این دیدگاه درباره زنان و مردان که از نظر صفات بیولوژیکی متفاوت هستند همچون تفاوت های هورمونی . انها حتی انسان شناسان فیزیکی را مورد نقد قرار دادند که استدلال میکنند که زنان وابسته به مردان بودند برای غذا و دیگر منابع در حالی که مردها بودند در حال توسعه ابزارها و دیگر استراتزی ها با هدف شکار. آنها نشان دادند که نقش زنان در تکامل انسان نادیده گرفته شده است و مورد نقد قرار دادند این توصیف قوم نگارانه را :  که مردها را به عنوان عامل فعال تر و مهاجمی تر یا قدرتمند در درون خانواده  و زن را به عنوان جنسی منفعل و غیر فعال از لحاظ رفتار در نظر گرفته است .

بنابراین انسان شناسان فمینیستی  فرضیه روشنگرایی های جدید و آگاهی های عمومی جنسیتی و مسائل زنان در این رشته را ایجاد کردند. یکی از زنان پیشرو خانم شری است که در سال 1974 مقاله ای نوشت تحت عنوان  : هست زن به مرد همچون طبیعت به فرهنگ (رابطه زن و مرد مانند رابطه طبیعت به فرهنگ است). او تلاش کرد که پاسخ بدهد به این سوال که چرا زنان به حساب می آمدند یا  به عمل می آمدند در درجه دوم . که در اثر جوامع این گونه بود وی به تجزیه و تحلیل پرداخت و نظر او را جلب کرد ساختار گرایی کلود لوی که بنیاد کرده بود.  اساس این ساختار از تضاد دوتایی در ذهن انسان در رابطه با طبیعت و فرهنگ نشات می گیرد. در این فرمت ساختار گرایی از آنجایی که زنان فرزند به دنیا می آورند و از آنان مراقبت می کنند نزدیک تر به طبیعت تصور می شوند و در مقابل مردان چون در گیر در امور سیاسی و دیگر فعالیت های نمادین تصور می شدند و همچنین نزدیکتر به جنبه خلاق از فرهنگ ، در نتیجه شناختی برتری از مرد حاصل شد. بر اساس این سخن طبیعت و فرهنگ تضادی از جایگاه مرد و زن در تمام جوامع به وجود می آورد . که در این جا زن به عنوان موجودی پست تر و مطیع در سرتاسر جهان مطرح شد . این مقاله نقطه عطفی در انسان شناسی اولیه بود . گرچه به وی انتقداتی شد و بر اساس این انتقادات بازنگری کرد در مقاله خود. او همچنین موافق است که در بعضی از جوامع تعیین برتری زن و مرد بسیار دشوار است و او فکر میکند که تمایز بین طبیعت و فرهنگ هست در تمام جوامع . گرچه اورتنه  نشان می دهد که به صورت عمومی یا نیمه عمومی مردان تبعیت می کنند از زنان که ایجاد شده به دلیل تداخل پیچیده ای از عملکردها در نظم جامعه.

سارا سامانی