باستان شناسان

ارائه دهنده خدمات مشاوره ای کنکور کارشناسی ارشد و دکتری باستان شناسی

باستان شناسان

ارائه دهنده خدمات مشاوره ای کنکور کارشناسی ارشد و دکتری باستان شناسی

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است


کانال تلگرامی کنکور باستان شناسی

 

در کانال ما چه می گذرد؟

 

برای اطلاع از کانال باید در آن عضو شوید.

 

در این کانال ما حدود 50 پاورپوینت بارگذاری کرده ایم که داوطلبان به راحتی با مفاهیم و اصطلاحات باستان شناسی آشنا می شوند و با خواندن همین پاورپوینت ها هم در کارشناسی ارشد رشته باستان شناسی دانشگاه تهران می تونین پذیرفته شوید.

 

 

مشاوره: 09100059329

 

 

 

سارا سامانی


نتایج کنکور کارشناسی ارشد رشته باستان شناسی سال 1397 فردا دوشنبه 12 شهریورماه اعلام می گردد. برای مشاوره کنکور کارشناسی ارشد باستان شناسی و تهیه منابع با ما در تماس باشید

 

شماره تماس 09100059329

سارا سامانی


ماده گرایی در مقابل فرهنگ گرایی

یک بخش عمده در انسان شناسی میان انسان شناسانی است که توضیحات ماده گرایی اجتماعی را برگزیدند و کسانی که تعاریف فرهنگی را ترجیخ می دهند. تا حدی این اختلاف، تفاوت میان روش علمی و چشم انداز انسانی و تفسیری در انسان شناسی را منعکس کرده است (فصل 1 را ببینید). دانشمندان و مادی گرایان بر روی عوامل اقتصادی، زیستی، محیطی و فنی تمرکز کردند تا رفتار و اجتماع انسان ها را توضیح دهند. این گروه شامل مادی گرایان فرهنگی، برخی انسان شناسان مارکسیستی، زیست شناسان اجتماعی و روان شناسان تکاملی است. نظریه های جنبه های فرهنگی بسیاری، مثل داشتن یک هدف مادی است. فرهنگ شناسان از جمله ساختارگرایان و برخی انسان شناسان روانی (؟) مانند روت بندیک و مارگارت مید (در فصل 4 مورد بحث قرار گرفت) و انسان شناسان نمادین، بر روی جنبه نمادین از فرهنگ تمرکز کردند. هدفشان تفسیر کردن معنی مظاهر در یک جامعه است. به نظر فرهنگشناسان، نمادها و فرهنگ ممکن است به همه، هدف مادی ندهند، بلکه معنی آگاهانه ای برای مردم در یک جامعه ایجاد کردند.

به نظر ریچارد بارت (1984) انسان شناس، یادداشت های مختلف میان روش مادی گرا و فرهنگ گرا با طبیعت جامعه و موجودیت خود انسان ها مرتبط است. مثل بارت که تاکید کرد، که هر جامعه باید با مشکلاتی از تنظیم موقعیت عملی زندگی شود. مردم به غذا، سرپناه، لباس و تکنولوژی لازم و انرژی برای بقاء نیاز دارند.این جزء مادی فرهنگ است. آن مرتبط با بقاء است. اما همچنین جنبه غیر مادی از فرهنگ وجود دارد که شامل هنجارها، ارزش ها، باورها، ایدئولوژی ها و نمادها است. این هنجارهای فرهنگی و نمادها، اهمیت احساسی دارند. نمادها ممکن است به همه موقعیت های عملی از زندگی مربوط نشود، در عوض آنها ممکن است نشان دهند برخی ارزش های اخلاقی و زیبایی را که مربوط به شرایط مادی جامعه نیستند. بنابراین فرق میان جنبه های مادی و غیر مادی فرهنگ به روش های مختلف بر تحلیل رفتار انسانی و جامعهمنجر شده است. در فصل های بعدی یاد می گیریم که چگونه انسانشناسان این روش ها را در توصیف و تفسیر امور انسانی به کار گرفتند.

یکی از مهمترین تحولات در انسان شناسی نظریه ظهور گرایش فمینستی بود.پس از آغاز قرن بیستم شماری از  زنان پیشگام همچون روث بندیکت و..... شروع کردند به تعاریف شدیدی در زمینه انسان شناسی.

مارگارت مید با نوشتن مقاله ای در زمینه انسان شناسی در مجله کتاب سرخ بسیار مشهور گردید و در میان زنان آمریکا به طور گسترده ای انتقاد کرد و همان طور در فصل 9 خواهیم دید وی برای اولین بار بر نقش های جنسیتی تمرکز نمود و با توجه به جوامع سوال های محکمی درباره مشخصات جبرگرایی بیولوژیکی با توجه به نقش مرد و زن. با توسعه جنبش فمینیستی درآمریکا در سال 1960 و 1970 تعدادی از زنان فمینیستی به چالش کشیدند تمایل تمرکز به نقش مرد و نادیده گرفتن نقش زنان در جوامع مختلف .

هنگامی که زنان زیادی درگیر انسان شناسی شدند تحقیق کردند و یا سوال مطرح کردند درباره تاکید سنتی بر موقعیت مرد و نادیده گرفتن شدن زنان در انسان شناسی . آنان همچنین تاکید کردند که نقش های جنسیتی در تحقیقات قوم نگاری به حساب گرفته شده اند. انسان شناسی فمینیستی همچنین ارائه کردند بینش وسیعی درباره نقش زنان در جوامع در سراسر جهان.

فمینیست ها انتقادات گوناگونی به صورت هدف دار که متداول و برتر بود در این زمینه بیان کردند. به عنوان مثال  آنها مطرح میکنند سوال های اساسی در مورد فرضیات ایجاد شده راجع به تمایلات رفتاری و نقش اقتصادی اجتماعی زنان و مردان . همچنین استدلال می کردند که این دیدگاه از مردان به عنوان جنسی بی قاعده و بی قید و زن به عنوان جنسی محافظه کار و تمایل به داشتن همسر به عنوان یک استراتزی تولید مثلی بود خیلی عمومی

آنها مورد نقد قرار دادند این دیدگاه درباره زنان و مردان که از نظر صفات بیولوژیکی متفاوت هستند همچون تفاوت های هورمونی . انها حتی انسان شناسان فیزیکی را مورد نقد قرار دادند که استدلال میکنند که زنان وابسته به مردان بودند برای غذا و دیگر منابع در حالی که مردها بودند در حال توسعه ابزارها و دیگر استراتزی ها با هدف شکار. آنها نشان دادند که نقش زنان در تکامل انسان نادیده گرفته شده است و مورد نقد قرار دادند این توصیف قوم نگارانه را :  که مردها را به عنوان عامل فعال تر و مهاجمی تر یا قدرتمند در درون خانواده  و زن را به عنوان جنسی منفعل و غیر فعال از لحاظ رفتار در نظر گرفته است .

بنابراین انسان شناسان فمینیستی  فرضیه روشنگرایی های جدید و آگاهی های عمومی جنسیتی و مسائل زنان در این رشته را ایجاد کردند. یکی از زنان پیشرو خانم شری است که در سال 1974 مقاله ای نوشت تحت عنوان  : هست زن به مرد همچون طبیعت به فرهنگ (رابطه زن و مرد مانند رابطه طبیعت به فرهنگ است). او تلاش کرد که پاسخ بدهد به این سوال که چرا زنان به حساب می آمدند یا  به عمل می آمدند در درجه دوم . که در اثر جوامع این گونه بود وی به تجزیه و تحلیل پرداخت و نظر او را جلب کرد ساختار گرایی کلود لوی که بنیاد کرده بود.  اساس این ساختار از تضاد دوتایی در ذهن انسان در رابطه با طبیعت و فرهنگ نشات می گیرد. در این فرمت ساختار گرایی از آنجایی که زنان فرزند به دنیا می آورند و از آنان مراقبت می کنند نزدیک تر به طبیعت تصور می شوند و در مقابل مردان چون در گیر در امور سیاسی و دیگر فعالیت های نمادین تصور می شدند و همچنین نزدیکتر به جنبه خلاق از فرهنگ ، در نتیجه شناختی برتری از مرد حاصل شد. بر اساس این سخن طبیعت و فرهنگ تضادی از جایگاه مرد و زن در تمام جوامع به وجود می آورد . که در این جا زن به عنوان موجودی پست تر و مطیع در سرتاسر جهان مطرح شد . این مقاله نقطه عطفی در انسان شناسی اولیه بود . گرچه به وی انتقداتی شد و بر اساس این انتقادات بازنگری کرد در مقاله خود. او همچنین موافق است که در بعضی از جوامع تعیین برتری زن و مرد بسیار دشوار است و او فکر میکند که تمایز بین طبیعت و فرهنگ هست در تمام جوامع . گرچه اورتنه  نشان می دهد که به صورت عمومی یا نیمه عمومی مردان تبعیت می کنند از زنان که ایجاد شده به دلیل تداخل پیچیده ای از عملکردها در نظم جامعه.

سارا سامانی


انسان شناسی نمادین

یک روش انسانی تحقیق

یکی دیگر از جهت گیری نظری در انسان شناسی، انسان شناسی نمادین است. مطالعه فرهنگ از طریق تفسیر معنی نمادین ها، ارزش ها و باورهای اجتماعی است. این مدرسه فکری به جای جنبه های مادی فرهنگ بر

روی سمبل ها متمرکز است. انسان شناسان ونمادین پیشنهاد کردند که بسیاری از نمادهای فرهنگی نمی توانند به آسانی با شرایط مادی و مکانیسم های انطباقی از یک اجتماع، همچون ماتریالیست های فرهنگی مطرح، کاهش یابند.به جای دیدن ارزش ها، رفتارها و جهان بینی هایی مثل یک انعکاس محیطی، فن آوری، یا شرایط اقتصادی، انسان شناسان نمادین استدلال کردند که این سمبل های فرهنگی ممکن است به طور کامل مستقل از عوامل مادی باشند. از نقطه نظر دیگر، انسان شناسان نمادین، استدلال کردند که رفتار انسان نمی تواند از طریق استفاده از روش علمی توضیح داده شود. هدفاز این مطالعات به جای نفسیر کردن معنی نمادها، در داخل جهان بینی ها از یک جامعه ویژه است. برای مثال به یاد آورید که در فصل 3، در مورد مدل موهای فرقه راستافارها در جامعه جامائیکا بحث کردیم.ما همچنین در مورد مری دوگلاس در ممنوعیت غذاهای مختلف از جمله گوشت حوک در اسرائیل باستان بحث کردیم.او بر روی رده بندی نمادین غذاهای مختلف مثل پاک یا خالص بودن و جنس و جنس شده تمرکز کرد. انسان شناسان نمادین سعی کردند، تشخیص دهند که چگونه این قبیل سمبل ها به مردم کمک می کند تا برای خودشان معنی (مقصودی) تولید کنند.یک مدل موی خاص یا رده بندی غذای مختلف ممکن است یک تشبیه نمادین شده باشد، برقراری ارتباط یک پیام است.

روش شناسی انسان شناسی نمادین بر روی مجموعه ای از داده های بخصوص، انعکاس داده ها در نقطه ای از مشاهده اعضاء جامعه مطالعه شده بر روی خویشاوند، قتصاد، آیین مذهبی، اسطوره و ارزش ها متمرکز شده است. انسان شناسان نمادین، این نوع از جمع آوری داده ها را توصیف کردند که مثل تولید یک توصیف محکم در تلاش برای تفسیر کردن ارتباطات در میان مظاهر مختلف در جامعه هستند.برای انجام این کار، انسان شناسان نمادین باید معانی مفاهیم نمادین را و تشبیهاتی از نقطه نظر مردم در جامعه خاص را نفسیر کنند. هدف انسان شناسان نمادین این است که نشان دهند که چگونه ارزش ها، عقاید و جهان بینی های مردم مختلف، معنی دار و قابل فهم هستند.

انتقادهای انسان شناسی نمادین

تعدادی از انتقادها به سوی انسان شناسی نمادین سوق داده شده اند، اتهام بزرگی است که انسان شناسان نمادین منحصرا بر روی مظاهر فرهنگی بر درآمد (هزینه) متغیرات دیگر که ممکن است افکار و رفتارهای انسان را تحت نفوذ خود قرار دهد، متمرکز هستند. انسان شناسان نمادین ممکن است از این رو نسبت به شرایط و فرآیندهایی غفلت کرده باشند که منجر به ساخت (ترکیب) فرهنگ می شود (راسبری، 1982، فاکس، 1985). برای مثال قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی ممکن است عوامل مهمی در توسعه ارزش ها و معیارهای فرهنگی باشند. گروه های حاکم (مسلط) ممکن است عهده دار امری حتمی از برتری فرهنگی در یک جامعه باشند. (صفحه 121)....... منتقدین تایید کردند که فرهنگ نمی تواند همچون یک پدیده جداگانه مستقل از فرآیندهای اقتصادی، سیاسی و تاریخی و شرایطی که بر جامعه اثر می گذارد، رفتار کند. انتقاد دیگر این است که انسان شناسی نمادین شکلی از جبرگرایی از نوع دیگر را تعویض کرد. در عوض، با تاکید بر متغیرات اقتصادی یا تکنولوژیکی (فنی)، انسان شناسان نمادین، بر معنی مظاهر فرهنگی تاکید کردند. با وجود رد تعاریف سببی علمی آنها، متهم شدند که تعاریف اجتماعی و فعالیت های انسانی را در معانی مظاهر فرهنگی کاهش دادند. با وجود این انتقادات، بیشتر انسان شناسان موافق هستند که انسان شناسی نمادین در فهم ما کمک کرده است و اینکه چگونه انسان ها فرهنگ های نمادیشان را ایجاد کردند.

سارا سامانی


انسانشناسی مارکسیست

منظر نظری دیگر در انسانشناسی به طور مستقیم از نوشته­های کارل مارکس منشعب گردیده است. اگرچه اکثر نوشته­های مارکس بر جوامع سرمایه­داری متمرکز است، او همچنین یک طرح تحولی گسترده از پیشرفت جوامع در سرتاسر دنیا ارائه کرده است. برخی از افکار وی بر اساس تفکر تحولی لویس هنری کورگان است، مارکس استدلال کرده است که جامعه از طریق مراحل گوناگون متحول شده است: قبیله­ای، آسیایی(Asiatic)، فئودالی و در نهایت، مرحله سرمایه داری. بر اساس نظر مارکس، پس از گذار از این مراحل، این جوامع بایستی به مراحل سوسیالیستی و کمونیستی پای گذارند.

رویکرد مارکس فرمی از ماده گرایی است زیرا وی تاکید می­کند که چگونه سیستمهای تولید کننده کالا تمام جامعه را شکل می­دهد. مارکس بحث می­کند که روش و طریقه تولید در حیات مادی ویژگی کلی و عام فرایندهای اجتماعی، سیاسی و معنوی زندگی را تعیین می­کند.

برخلاف انسانشناسان کارکردگرا، که بر صیانت انتظام و پایداری در جامعه تاکید دارند، مارکس معتقد بود که جامعه حالتی از تغییر مستمر به عنوان نتیجه­ای از نبرد و تضاد طبقاتی در میان گروهای درون جامعه است. با توجه به نگارش در زمان آغاز صنعتی شدن و سرمایه داری در اروپا، او این پیشرفتها را به عنوان استعمار، نابرابری در ثروت و قدرت و نبرد طبقاتی نظاره می­کرد.

بر اساس مارکس، روش صنعتی تولید جامعه را به طبقاتی تقسیم کرده بود: سرمایه داران، کسانی که وسایل تولید را در تملک داشتند(کارخانه­ها)، پروتالتاریا(کارگران)، کسانی که نیروی کاریشان را به مالکان به صورت مطاع می­فروشند. اعضای طبقه سرمایه دار نیروی کار کارگران برای ایجاد مازد محصول برای نغع خودشان استثمار می­کنند. این استثمار منجر به ناگواری شرایط کارکردن و دستمزدهای بسیار پایین برای طبقه کارگر می­گردد. این ترکیب اجتماعی مرحله ای را برای نبرد طبقاتی میان این اجزای متضاد به وجود می­آورد.

مارکس پیشنهاد نمود که تمام نقل و انتقالات فرهنگی و اجتماعی مهم پس از انقلاب صنعتی را می­توان به عنوان نتیجه این تضاد طبقاتی مشاهده کرد.

ارزیابی انسان شناسی مارکسیستی

ضروری است اهمیت دادن به اینکه جریان انسان شناسی مارکسیستی جدید، مدل خطی متحد از سیر تکاملی پیشنهاد شده توسط مارکس را نپذیرد. برای مثال بیشتر انسان شناسان مارکسیستی جدید، تصدیق کردند که پیشگویی مارکس راجع به سیر تکاملی سوسیالیست و مراحل اجتماعی کمونیست از نظام سرمایه داری غلط است. به لحاظ تاریخی انقلاب های کمونیستی و سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی و چین اتفاق افتاده است که بدون ثروت جوامع سرمایه داری صنعتی بودند. جوامع صنعتی همچون بریتانیای کبیر و آلمان که مارکس بر روی آن تمرکز کرده بود، بهسویی که مارکس از جوامع کمونیستی یا سوسیالیستی تصور داشت نرفتند.

با این وجود، نظریه انسان شناسان مارکسیستی جدید، همچون مکتب تحلیلی مارکس به درک توسعه اجتماعی و برخی از مشکلات اصلی جامعه سرمایه داری دست یافتند. چشم انداز انتقادی او در مورد نهادهای اجتماعی، در سبک هایی از تولید و نتایجی از تضاد و کشمکش گروهی، فرضیه های مفید زیادی را راجع به ایجاد و سیر تکاملی فرهنگی و اجتماعی ابقاء کرد. بر عکس کارکردگراهایی که پنداشتند که نهادها اجتماعیشان مخالف سودهای (بهره های) مساوی بودند، انسان شناسان مارکسیستی نشان دادند که تضاد (مبارزه کردن) یک جنبه اصلی از رفتار و فرهنگ انسانی است. در فصل های دیگر با مسائل جهانی شدن سروکار خواهیم داشت، ما برخی از تعاریف انسان شناسی مارکسیستی جدید را مطرح خواهیم کرد.

سارا سامانی


ماده­گرایی فرهنگی

انسانشناس فقید ماروین هریس رویکرد نوتحولگرایانه وایت و استیوارد تصفیه و تصحیح نمود به عنوان دیدگاهی که او آنرا ماده­گرایی فرهنگی خواند. ماده­گرایی فرهنگی یک استراتزی پژوهشی است که بر روی فناوری، زیست محیط و عوامل اقتصادی به عنوان کلید تعیین کننده در تحول اجتماعی-فرهنگی متمرکز شده است. ماده­گرایان فرهنگی همه سیستمهای اجتماعی-فرهنگی را به زیرساخت، ساخت و رو ساخت تقسیم کرده­اند. زیرساخت شامل فناوری و اعمال صورت گرفته برای توسعه دادن یا محدود کردن تولید منابع پایه همچون خوارک، پوشاک و پناهگاه است.  ساخت متشکل از اقتصاد خانگی(Domestic)( ساختار خانوادگی، تقسیم خانگی نقشهای کار، سن و جنسیت) و اقتصاد سیاسی( سازمان سیاسی، طبقه، کاستها، پلیس و ارتش) است. روساخت شامل فلسفه، هنر، موزیک، مذهب، ایده­ها، ادبیات، تبلیغات، ورزشها، بازیها، علوم و ارزشها است.

بر اساس نظریه ماده گرایی-فرهنگی، زیرساخت به طور اساسی تعیین کننده ساخت و روساخت سیستمهای اجتماعی-فرهنگی است. همچنانکه زیرساخت تغییر کند، ساخت و رو ساخت نیز بر طبق آن شاید تغییر کند. فناوری، انرژی و عوامل زیست محیطی برای پیشرفت تمامی ابعاد جامعه ضروری است. تمام جوامع بایستی روشهای را برای به دست آوردن خوراک و پناهگاه تدبیر نمایند و آنها بایستی دارای یک فناوری و انرژی کافی برای فراهم کردن بقاء و تدوام جمعیت باشند. اگرچه ماده گرایان فرهنگی انکار نمی­کنند که جزءهای روساختی و ساختی جامعه شاید تحول فرهنگی را متاثر سازند، آنها عوامل زیرساختی به عنوان جزی مهمتر می­نگرند. این دیدگاه نظری نشاندهنده بسط بنیادها ایجاد شده توسط وایت و استیوارد است.

نقدهای ماده­ گرایی فرهنگی

انواع گوناگونی از انتقادات به پارادایم نظری ماروین هریس از ماده گرایی فرهنگی روانه شد. یکی از انتقادات اصلی انتقاد مشابه در زیست بوم شناسی فرهنگی است. به این معنی که، هریس به طور بسیار انحصاری بر عوامل زیست محیطی تاکید کرده و ارزشهای و باورهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی را نادیده گرفته است. به علاوه، ماده گرایی تاریخی تمایل به پافشاری بر مکانیزمهای زیرساختی دارد که اکیداً تعیین کننده ساخت و روساخت جامعه است. این منتج به فرمی از جبرگرایی تکنولوژیکی می­گردد که دیدگاهی بسیار ماشین گرایانه در تحلیل شرایط اجتماعی و فرهنگی درون یک جامعه است.همچنانکه نقادان جبرگرایی تکنولوژیکی ذکر کرده­اند، سطح پیشرفت تکنولوژیکی چیزی درباره پیچیدگی مذهب، خویشاوندی، خانواده و سیستمهای زناشویی و هنر و غیره به ما نمی­گوید. در نهایت، پارادیم هریس اهمیت نمادگرایی و زبان و نفوز این عوامل بر باورها و انگیزه­های مردم را به خوبی مطرح نمی­کند.

هریس در تعدادی کتاب به تمامی این انتقادها پاسخ داد. او پذیرفت که او بر زیرساخت به عنوان تعیین کننده میسری که جامعه حول آن متحول خواهد شده، تاکید داشته است. با این وجود، هریس پیشنهاد کرد که این منتقدان تلاش وی برای اثبات نمودن اینکه چطور جنبه­های ساختی و روساختی جامعه نقشی را در شرایط تاثیرگذار بر تحول فرهنگی و اجتماعی ایفا می­کرده­اند را نادیده گرفته­اند. او نشان داد که هنگامیکه او جبرگرایی زیرساختی را بحث می­کند، او این را در مفهومی «احتمالی» استفاده کرده است. به عبارت دیگر، او از فرم قاطع و محکم جبرگرایی اجتناب نموده و پیشنهاد کرده است که یک زیرساخت ویژه در احتمالات یا گرایشاتی به خلق شکلهای معینی از ساخت یا روساخت در یک جامعه نتیجه خواهد داد. هریش ذکر کرد که ایده­ها، باورها و ارزشهای را می­توانند مکانیزمهای پس خوارندی فراهم کرده و تغییر در جامعه را پدید آورند.

سارا سامانی


استیوارد و زیست بوم شناسی فرهنگی

در حدود همان دوره زمانی، جولیان استیوارد انسانشناس توجه­اش به تحول جامعه سوق یافت. استیوارد در برپایی حوضه زیست بوم شناسی فرهنگی سودمند بود. بوم شناسی فرهنگی که انسانشناسی بوم شناختی نیز خوانده شده، بر رابطه متقابل میان شرایط طبیعی در محیط زیست، بارش، دما، خاکها- و فناوری، سازمان اجتماعی و نگرشها در یک سیستم اجتماعی-فرهنگی تاکید دارد. استیوارد بر اینکه چگونه سیستمهای اجتماعی-فرهنگی ویژه با شرایط زیست محیطی تطابق می­یابند، متمرکز گردید.

چهارچوب فرهنگی-زیست بوم شناسیِ استیوارد سیستمهای اجتماعی-فرهنگی را به دو قلمرو متفاوت تقسیم می­کند: هسته(Core) فرهنگی، ویژگیهای ثانویه. هسته فرهنگی متشکل از آن عناصری است که اکثراٍ به طور نزدیکی به معیشت مرتبطند: زیست محیط، فناوری، و چیدمانهای اجتماعی. خصایص دیگر، همچون سازمانهای اجتماعی، سیاستها، مذهب، ویژگیهای ثانویه جامعه را تشکیل می­دهند.  چون استیوارد ویژگیهای مشروح زیست محیطهای مختلف را بررسی کرده بود،  رویکردش را در تقابل با تحول عامِ وایت، به عنوان تحول خاص ارجاع داده­اند به  یکی از گویاترین مطالعات موردی وی درباره سرخپوستان شوشانه(Shoshone) دشت بزرگ غرب امریکاست.

 یک مطالعه موردی: شوشانه

مردمان شوشانه گروهای شکارچی-گردآورنده­ای بودند که جامعه­شان حول گردآوری دانه­ها، اجیلها، ریشه­ها و میوه­های توتی و شکار نمودن خرگوش و بزکوهی شکل گرفته بود. استیوارد کشف کرد که این فعالیتهای معیشتی تاثیر مسلمی بر سازمان گروه­های خویشاوندی شوشانه ها داشته است. مانند همه جوامع شکارچی-گرداورنده، شوشانه­ها کوچرو بودن که از یک مکان به مکانی دیگر بر اساس موجودیت خوراک حرکت می­کردند. شوشانه­ها در یک زیست محیط بیابانی گرم و خشک می­زیستند که با منابع ناچیز از گیاهان و جانوارن تقویت می­شد. این مردم مجبور به زندگی در واحدهای خانوادگی کوچک و ابتدایی و سفر کردن مکرر در جستجوی خوراک بودند. با این وجود، به واسطه منابع اجیل در کوهستانها، آنها می­توانستند برای چندین ماه در زمستان در گروههای اجتماعی بزرگتر در میان واحدهای خانوداگی به هم وابسته زندگی کنند. بنابراین، زیست محیط و موجودیت منابع در طول فصول مختلف سال تاثیری قطعی بر شکل سازمان اجتماعی این جوامع شکارچی-گرداورنده داشت.

از طریق مواردی مانند این، استیوارد اثبات کرد که چگونه تاثیرات زیست محیطی( بخشی از هسته فرهنگی) پیشرفتهای فرهنگی را در یک سیستم اجتماعی-فرهنگی متاثر ساخته است. استیوارد این رویکرد را برای آزمودن تمدنهای کشاورزی آمریکای جنوبی، امریکای مرکزی، خاور میانه و شرق دور استفاده کرد. او شباهتهای قابل توجهی در تحول این تمدنهای متفاوت یافت. همه آنها سیستمهای آبیاری، سکونتگاه­های تخصصی شده، دولتهای متمرکز و مذهبهای رسمی شده داشتند. استیوارد تاکید کرد که بسیاری از این شباهتها محصول که شرایط زیست محیطی مشابه همچون دره­های رودخانه­ای، دشتهای رسوبی بوده است که فرصتهای برای ظهور تمدنهای کشاورز عرضه داشته­اند.

تواناییهای نو تکامل گرایی

تحول گرایان قرن بیستم به طرق مختلف از تحول گرایان قرن نوزدهم اختلاف داشتند. آنها اعتقادی به مسیر تک خطی جوامع از طریق مراحل فرمول بندب شده­ای همچون توحش، بربریت و تمدن فرمول بندی نداشتند. در فصول آتی، اثبات خواهیم کرد که شکلهای مختلف جوامع در ارتباط با تنوع شرایط جغرافیایی، پیش از تاریخ و تاریخی توسعه یافته­اند، کمکی که نوتحول گرایان به درک کنونی مان کرده­اند. ثانیاً آنها در هنگام مطالعه اینکه چرا جوامع مختلف در سطوح متفاوتی از توسعه­هستند، از نظر قوم مرکزی(مداری) متعصب یا نژادپرست نبودند. آنها اصطلاحات ناپخته­ای همچون توحش را رها کرده و زیست محیط، فناروری و منابع انرژی را در ارزیابی و شناسایی سطوح پیشرفت اجتماعی-فرهنگی تشریح کردند. ثالثاً، آنها نمی­پنداشتند که تحول اجتماعی فرهنگی به سوی پیچیدگی( یا تمدن) است، زیرا همیشه با «پیشرفت» (Progress) برابر است انچنانکه نظریه پردازان قرن نوزدهم تصور می­کردند. نوتحول گرایان ذکر کردند که در واقع برخی از جنبه­های جوامع کوچک مقیاس بهتر از  نمونه­های جوامع پیچیده است. برای مثال تا حدودی، ارتباطات خانوداگی و اجتماعی در جوامع کوچک مقیاس به نسبت جوامع پیچیده بزرگ گرایش بیشتری به ثبات دارد. زیست بوم شناسی فرهنگی یک از پیشرفته­ترین حوزه­های تحقیق گردید.این حوزه با پیشرفتها در زیست بوم شناسی زیستی و تنوریهای مشتق شده از آمار، مدل سازی کامپیوتری و علوم مرتبط متاثر گردید. زیست بوم شناسان فرهنگی پژوهش دقیقی درباره مصارف انژری، کاربرد منابع، مبادلات مواد مغذی و جمعیت، همچنین درباره ارتباطات متقابل در میان این عوامل و با ارزشهای فرهنگی انجام داده­اند. انچناکه در فصل بعد خواهیم دید، یافته­های پژوهشی انسانشناسی زیست بوم شناسی به تبیین برخی از شباهتها و اختلافات اجتماعی-فرهنگی کمک نموده است.

انتقادات زیست بوم شناسی فرهنگی

تعدادی از انسانشناسان رویکرد زیست بوم شناسی فرهنگی به دلایل متنوع نقد کرده­اند. منتقدان اولیه ادعا کردند که در پافشاری بر نقش زیست محیط، زیست بوم شناسان فرهنگی عوامل تاریخی یا سیاسی را به حساب نیاورده­اند. بنابراین، برای مثال، زیست بوم شناسان فرهنگی می­توانند تبیین و تشریح کنند چرا فرهنگ شوشانه ها نشان دهنده یک انطباق با زیست محیطی بیابانی است، اما آنها نمی­توانند تبیین کنند چرا یا چگونه شوشانه­ها در زیست محیطی با منابع کمیاب ساکن شده­اند. تبیین و توضیح این نوع نیازمند پژوهش تاریخی مشروحی است که عوامل سیاسی محلی و جهانی را بررسی نماید.

انتقاد دیگر این است که زیست بوم شناسی فرهنگی رفتار انسان را به انطباقاتی ساده با زیست محیط خارجی تنزل داده است. به خاطر تاکید بر انطباق، زیست بوم شناسان فرهنگی گرایش به نگریستن هر عنصر فرهنگی به عنوان بهترین راه حلهای ممکن برای مشکلات احتیاجات معیشتی و انرژی است. در واقع، بسیاری از انطباقات اجتماعی-فرهنگی شاید در برگیرنده سازشهای در آن زمان باشد که بعداً به یک ناسازگاری بدل گردد.

برای مثال، شماری از زیست بوم شناسان فرهنگی مدلهایشان را برای تبیین پیشرفت نزاع در جوامع مختلف استفاده کرده­اند. برخی فرض نموده­اند که نزاع با مالکیت زمین، اندازه جمعیت و کمبود منابع مرتبط بوده است. همچنانکه جمعیت در نواحی با منابع نادر رشد می­کرده، جوامع نزاعها را برای به دست اوردن منابع اضافی به نزاع و جنگ متوصل می­گشتند و بنابراین پایداری را برای سیستم بازیابی می­نمودند. منتقدان پیشنهاد نمودند که این تبیین عوامل متنوع تاریخی، سیاسی و فرهنگی که در جنگ نقش داشته­اند، همچون برخورد ایدئولوژیهای سیاسی یا مذهبی را نادیده گرفته است. علاوه بر این، انها پیشنهاد کردند که این قرم غایی انطباق است. در اکثر موارد، نزاع به طور قطع ناسازگاری است.

سارا سامانی


انتشار گرایی

مکتب دیگر فکری که از روشهای مقایسه ای استفاده کرد تا تفاوتهای جوامع را در سطوح مختلف پیشرفت توضیح دهد مکتب انتشار گرایی است. اندیشه انتشار گرایی که در بخش اولیه قرن 19 توسعه یافت معتقد بر ان بود که تغییرات اجتماعی زمانی اتفاق میافتد که جوامع خصوصیات فرهنگی را از یکدیگر وام بگیرند. دانش فرهنگی مرتبط با تکنولوژی،ایده های اقتصادی، دیدگاه های مذهبی و فرم های هنری از جامعه ای به جامعه دیگر منتشر میشوند.دو مکتب مهم انتشار گرایی وجود داردنسخه بریتانیایی مربوط به الیوت اسمیت و ویلیام پری بود و نسخه آلمانی مربوط به فادر ویلهم اشمیت بود.

انتشار گرایی بریتانیایی

نظرات مکتب انتشار گرایی بریتانیایی منشعب از تحقیقات در باره مصر باستان بود. اسمیت و پری متخصصان فرهنگ مصری بودند و چندین سال تحقیقاتی درباره مصر باستان انجام دادند بر پایه همین تجربیات معتقد بودند که تمام جنبه های تمدن از تکنولوژی گرفته تا مذهب از سرزمین مصر نشات گرفته و به سایر مناطق فرهنگی انتشار یافته است. این افراد در توضیح اینکه پس چرا برخی از فرهنگها هیچ خصوصیت فرهنگی مصری را ندارند، به دیدگاههای نژاد پرستانه(قوم مرکزی) روی آوردند، بر اساس این دید گاه(نژاد پرستانه)برخی از فرهنگها از بین رفته اند یعنی بر خلاف  جهان متمدن مردمان جوامع کمتر پیشرفته(عقب مانده) به راحتی آن ایده های اصلی را که از مصر باستان وام گرفته بودند ، فراموش کرده اند.

انتشار گرایی آلمانی

 مکتب انتشار گرایی آلمانی تا حدی متفاوت از مکتب بریتانیایست . اشمیت و پیروانش بر این عقیده بودند که تعدادی مراکز اولیه تمدنی وجود داشته که ویژگی های فرهنگی از این مراکزبه خارج از آن و  به صورت دایره وار به  مناطق و گروه ها منتشر شده است این دید گاه در آلمان  اشاره به مکتب فرهنگیkulturkreise (دوایر فرهنگی) دارد.در توضیح اینکه چرا  برخی از جوامع اولیه  خصوصیات تمدنی را ندارند مکتب آلمانی هم همانند مکتب بریتانیایی معتقد است که این گروه های انسانی از بین رفته اند. بنابراین دید گاه های انتشار گرایی مانند دید گاه های تکامل گرایی تک خطی، دور نمایی نژاد پرستانه از جوامع انسانی خارج از روند کلی تمدن غرب  ارائه میکند

نکات قوت و ضعف نظریه انتشار گرایی

دید گاه های  انتشار گرایان اولیه متکی بر تصورات نادرست از تواناییهای خلاقانه نوع بشر بود .انتشار گرایان همانند نظریه پردازان تک خطی معتقد به تصورات نژاد پرستانه درباره پستی ذاتی مردمان غیر غربی بودند.انها فکر میکردند که برخی از مردم به اندازه کافی خلاق نیستند تا خصوصیات فرهنگیشان را توسعه دهند.ضعف و محدودیت دیگر روش انتشار گرایی فرض اشتباه ان بود که بر اساس ان خصوصیات فرهنگی در مناطق فرهنگی مشابه به  طرز غیر قابل اجتنابی از یک جامعه به جامعه دیگر منتشر می شود.       

انسان شناسان در یافته اند که انتشار، یک فرایند غیر قابل اجتناب نیست و جوامع بدون تبادل خصوصیات فرهنگی هم میتوانند در جوار یک دیگر وجود داشته باشند برای مثال درفصل 3 دیدیم که گروه های آمیش در ایالات متحده عمدا پایبند روشهای سنتی خودشان بودند در حالی که بخشی از یک ملتی بودند که تکنولوژی مدرن در آن غالب بود.

در هر حال انتشار گرایی به عنوان روشی در درک پیشرفت اجتماعی ، تا حدی ارزش دارد.برای مثال انتشار گرایی در توضیح ظهور تمدن های کلاسیک در مصر ،یونان و روم کمک زیادی میکند. معتقدان این مکتب بر این باورند که جوامع به واسطه ارتباط مستمر از طریق تجارت ومسافرت بسیاری از ویژگی های فرهنگی را از یک دیگر وام می گیرند مثل سیستم نگارش. بنابراین توضیحات این گروه از انسان شناسان هم مانند همان داستان مرد نابینا و فیل  به بخشی از سوالات مربوط به جامعه و رفتار انسانی پاسخ میدهد.

سارا سامانی


تکامل تک خطی- مورگان

یکی دیگر از انسان شناسان قرن 19 که طرح تکامل تک خطی را توسعه داد لویس هنری مورگان آمریکایی (1818-1881) بود. مورگان وکیل و بانکدار بود که شیفته جوامع هند- آمریکایی بومی بود. او اطلاعاتی در مورد رسوم، زبان و دیگر جنبه­های فرهنگ مردم ایروکینز زبان در شمال ایالت نیویورک جمع­آوری کرد. سرانجام او تحت حمایت موسسه اسمیتسونیان ، پرسشنامه­هایی به مسیونرها و مسافران برای جمع­آوری اطلاعات در درباره جوامع غیر غربی توزیع کرد.

مورگان و نظریه خویشاوندی- مورگان بسیار علاقمند به اصطلاحات خویشاوندی بود که در قسمتهای مختلف جهان استفاده می­شد. او مشاهده کرد که اصطلاحات خویشاوندی ایروکینز خیلی متفاوت از انگلیس، روم، یونان و دیگر جوامع اروپایی است. در حالی که این اصطلاحات شبیه به قبایل سرخ پوستان Ojibwa است که در غرب میانه ایالات متحده زندگی می­کنند. این امر منجر شد که وی ارتباط بین ایروکینز و دیگر مردم را کشف کند. مورگان با استفاده از پرسشنامه­های فوق-الذکر اطلاعات خاصی را از اصطلاحات خویشاوندی از مردم  در سراسر جهان خواست.

از این داده­ها بود که مورگان شروع به فرض تکامل خانواده در یک جهت جهانی کرد. وی تفکرش این بود که انسانها در ابتدا در گروههای بدوی زندگی می­کردند  که رفتارهای جنسی منظمی نداشتند و افراد نمی­دانند که پدرشان چه کسی بوده. وی براساس این فرض پی برد که مردمان خاص مثل هاوایی­ها از یک اصطلاح کلی برای پدرشان و همۀ خویشاوندان مرد در نسل پدریشان استفاده می­کنند (نگاه کنید به فصل 5). پس از آن ازدواج خواهر و برادر مرسوم شد و به دنبال آن ازدواج گروهی و سرانجام ساختار خانواده­های مادر سالار که زنان قدرت سیاسی و اقتصادی داشتند. مورگان معنقد بود که مرحله نهایی تکامل خانواده زمانی شروع شد که مردها کنترل اقتصاد و سیاست را به دست گرفتند و سیستم پدر سالاری شد.

در ادامه بررسی تکامل خانواده، مورگان شبیه تایلر شرایط تکنولوژی، اقتصاد، سیاست و مذهب را در سراسر جهان بررسی کرد. وی این مدارک را در کتاب "جامعه باستان" (1877) آورده است. که ارائه یک طرح کلی از تکامل جوامع مثل دیدگاه تایلر است. مورگان در سلسله مراتب تکاملی به پیشرفت از مرحله توحش به مرحله تمدن اعتقاد داشت.

بر طبق نظر مورگان یک تفاوت بسیار مهم بین جوامع متمدن و جوامع اولیه در مورد مالکیت خصوصی وجود داشته است. او توصیف می کند که جوامع وحشی به عنوان کمونیست در مقابل جوامع متمدن براساس مالکیت خصوصی است.

تکامل تک خطی:نقد                       

هر چند متفکران قرن 19 این دیدگاه را مطرح کردند که انسانیت در گذر از مراحل متعدد  رشد پیشرفت و ترقی کرده است اما دید گاه انها نژاد پرستانه(قوم مرکزی) حدسی و متناقض بود،همچنین مدارک انها دست دوم و مبتنی بر گزارشهای اروپائیان مغرض بود. نظریه تکامل تک خطی بسیار ساده تر از ان بود که بتواند علت پیشرفت جوامع مختلف را توضیح دهد.

به طور کل تکامل گرایان تک خطی تکیه بر دیدگاه های نژاد پرستانه قرن 19 داشتند، به عنوان مثال هم مورگان و هم تیلرمعتقد بودند که افراد در جوامع مختلف دارای سطوح مختلف هوشی هستند و مردمی که در جوامع وحشی هستند از هوش کمتری نسبت به افراد متمدن برخوردارند. در فصل 16 بحث خواهیم کرد که امروزه این دیدگاه از سوی جوامع علمی و انسان شناسان مدرن پذیرفته نیست، معهذا با وجود نقص در مورد نظریات این افراد در مورد تکامل جامعه ، همین گروه انسان شناسان بودند که اولین روشهای سیستماتیک تفکر و توضیح شباهتها و تنوع جوامع انسانی را بنیان نهادند . این انسان شناسان همانند داستان مرد نابینا و فیل ذهنیت  و درک محدودی از رفتار انسانی داشتند.

سارا سامانی


تکامل تک خطی تایلر

سوال مهمی که توسط انسان شناسان اولیه پرسیده می­شد این بود که چرا جوامع در سطح مشابه یا متفاوتی از تکامل و توسعه هستند. بسیاری از افراد نیز امروزه چنین سوالی را مطرح می­کنند. ادوارد تایلر سعی کرد از طریق تفسیر شناخته شده تکامل تک خطی این سوال را پاسخ دهد. تکامل تک خطی، دیدگاهی است که جوامع یک مسیر واحدی به سوی پیچیدگی، پیشرفت و تمدن را طی می­کنند. بحث اصلی تایلر اینست که به دلیل اینکه همۀ انسانها دارای استعداد عقلی ذاتی هستند آنها به طور مدام جوامع­شان را بهتر می­کنند. از طریق فرایند تکامل، جوامع به سوی پیشرفت و تمدن حرکت می­کنند.

برای رسیدن به این نتیجه، تایلر از گزارش­های بازدید کنندگان غربی استفاده کرد تا عناصر فرهنگی مشخص از جوامع متفاوت شامل تکنولوژی، خانواده، اقتصاد، سازمان سیاسی، هنر، مذهب و فلسفه را مقایسه کند. و سپس وی این مدارک را سازماندهی کرد و طبقه بندی تحت عنوان "وحشی­گری"،" بربریت" و" تمدن "را ارائه داد ( نگاه کنید به شکل 6). نظریه پردازانی مثل تایلر فرض می­کنند که جوامع جمع­آوری کننده- شکارگر و دیگر جوامع غیر غربی در یک سطح پایینتر از جوامع متمدن اروپا زندگی می­کنند. این یک دیدگاه قوم مرکزی از توسعه اجتماعی بود. براساس این اعتقاد که جوامع غربی مرکز جهان متمدن هستند و جوامع غیر غربی ذاتا پست هستند.

تایلر و دیگر متفکران قرن 19 چنین ادعایی داشتند که انسانهای اولیه سرانجام از مرحله بربریت به مرحله تمدن رسیدند و شبیه خانمها و آقایان بریتانیایی شدند. البته تایلر معتقد بود که این جوامع به کمکهای جوامع متمدن برای رسیدن به این مرحله نیاز داشتند.

سارا سامانی